يه شلوار كتان كرم با كمربند و كالج سرمه اي...خيلي بهت ميومد...خيلي زياد
حتي قيمتاش رو هم بهم گفتي ...پر از ذوق و انرژي بودي..بعد از نماز تو چشمات نگاه كردم گفتم ميدوني ارزوم چيه؟!
گفتي جيه؟
كفتم ديگه صبح رو نبينم!!
گفتي خدانكنه چرا؟!!
گفتم ميخوام تو همين شوق ديدارت بمونم!
نميخوام ديگه تو حسرت ديدارت و دوريت سر كنم!!
تو همين حال بودم كه آلارم گوشيم برا نماز صبح زنگ خورد و من كل روز رو تو شوق اين خواب سركردم...
پ.ن.حتي تو خواب هم بهم زندگي دوباره ميده...
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۳۹۶ساعت 19:51  توسط خودت |
همیشه با همیم.....برچسب : نویسنده : kaffea بازدید : 181