من مست می عشقم…

ساخت وبلاگ

با هم قرار گذاشته بودیم

توی یه رستوران سنتی

نشستیم رو تخت و شروع کردیم از خاطره ها گفتن

یه لحظه هایی را روایت کردیم که همین الانم هرچی فکر میکنم یادم نمیاد کی با هم ساخته بودیم

ولی برای هردومون به شدت واقعی و لذت بخش بودن

یجوری که چشات برق میزد از بیانشون و شنیدنشون

دقیقا یک ساعت با هم بودیم

بعد طبق معمول موبایلت زنگ خورد و چون مکالمه ات طولانی شد ازت خواستم در حالی که حرف میزنی بریم

دیرم شده بود...

پ.ن. تو خواب بهت گفتم کاش یه روزی بیاد که دیگه نگران دیر شدن نباشم...

همیشه با همیم.....
ما را در سایت همیشه با همیم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kaffea بازدید : 28 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1402 ساعت: 15:49