يه شب خوب...

ساخت وبلاگ
ديشب تا صبح با هم بوديم

دست تو دست هم...قدم ميزديم

يه حال خوب...حس خوب...

من و تو يه دنيا عشق...نگاهت پر از حس خوب بود..

ولي پدرم اومد و دستاي گره خوردمون رو باز كرد..

به زور!!!

هرچقدر تلاش كرديم كه باز نشه، نشد...

و من شاكي كه چرا با وجود اينكه ما محرم شديم باز هم پدر دستاي مارو از هم جدا ميكنه...

با يه حس غريب و يه بغض اروم چشمام رو باز كردم...

ولي هموزم تو حال و هواي اون لحظه هام

لحظه هاي يه شب عالي...

همیشه با همیم.....
ما را در سایت همیشه با همیم.. دنبال می کنید

برچسب : یه شب خوب تو آسمون,یه شب خوب,يه شب خوب,یه کرم شب خوب معرفی کنید,یه شب از اون شبای خوب,شعر یه شب خوب تو آسمون,یه شب از اون شبهای خوب, نویسنده : kaffea بازدید : 236 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 6:45